هماوردی با مهاجمان اروپایی
مترجم: مسعود رجب نیا
اکتشافات و جستجوهای اروپاییان در سده های شانزدهم و هفدهم میلادی تنها محدود به دریاهای بزرگ نبود. در همان دهه هایی که کاشفان اسپانیایی از میان هوای مه آلود اقیانوس اطلس جهان نو را پیدا کردند، ایتالیایی ها، آلمانی ها، هلندی ها و انگلیسیان در کار انجام دادن کارهای همانندی بودند در روسیه. با آن که سران کلیسای اورتودوکس روسی با کلیسای لاتینی از سده ی سیزدهم میلادی همسایه بودند و بازرگانان هانزا پایگاه های عمده ای در نووگورود و بعضی از شهرهای دیگر روسیه از سده ی چهاردهم و پانزدهم میلادی برپا ساخته بودند، باز نفوذ در درون سرزمین اصلی روسیه چندان نبود. اما، با مرکزیت سیاسی مسکو برای یک سرزمین پهناور، محصولات پوست، خز و فرآورده های جنگلی روسیه سوداگردان ماجراجو را از غرب جلب می کرد. این رویدادها همزمان بود با هنگامی که کاشفان اسپانیایی برای بهره گیری از ثروت معدنی جهان نو بدان جا سرازیر شدند
روس ها بی گمان همانند سرخ پوستان در برابر اروپا ناتوان نبودند. نهادهای بومی روسیه و فرهنگ آن به آسانی پس از تصرف مسکو به دست مهاجمان لهستانی در 1610م برپا ماندند، در صورتی که تمدن آزتک و اینکا زیر پای پیروزمندان اسپانیایی از هم پاشید و نابود شد. با وجود این تفاوت، روسیه مانند امریکا از سده ی شانزدهم میلادی به اروپا وابسته شد؛ نه تنها از نظر جغرافیایی، بلکه هم چنین به سبب این که مسئله مهم پیش روی جامعه ی روسیه این شد که برای هماوردی با مهاجمان اروپایی و تمدن ایشان چه باید بکنند.
فرامانروایان مسکو نخست بازرگانان و ماجراجویان غربی را به خوبی پذیرا شدند و به کاردانی و مهارت فنی ایشان ارزش نهادند. با این وجود، از آغاز در ذهن و احساس روس ها امر رازگونه ای بود که با قوت نفوذ خارجی را به نام آیین اورتودوکس و استبداد می راند. به همان نسبتی که برتری ایشان بر تمدن روسی آشکار تر می شد، گونه ای دوگانگی و ناسازگاری در حالت روحی روس ها نسبت به ملت های غربی پدیدار می شد. حالات دشمنانه ای غالباً برای برتری یافتن در درون هر فرد در کشاکش بود، آن چنان که هر گونه تعهدی به سوی غرب موقتی و هر گونه انکاری نسبت بدان استوار می شد. در سده ی شانزدهم میلادی که برخوردها با اروپای غربی اندک بود و پیش از آن که تهدید غرب نسبت به فرهنگ و جامعه ی اورتودوکس آشکار شود، روسها کلاً آماده بودند که آن چه از کاردانی ها و دانش های غرب که نسبت به آن چه ایشان خود داشتند برتر بود، بیاموزند و فراگیرند. ولی، در نیمه ی نخستین سده ی هفدهم میلادی پس از حمله ی لهستان که تهدید غرب را نمودار ساخت، ارتجاع به میدان آمد و احساس عقب نشینی به پشت گذشته ی خاص روسیه به شدت خودنمایی کرد.
گونه ای ایهام و تناقض عمیق که از ضرورت و فوریت امور نظامی برمی خاست، همه ی کوشش های روس ها را در پذیرش کاردانی ها و مهارت های غرب به کندی می کشید. حکومت روسیه هرگز نمی توانست از تهدید نهفته در تکنولوژی پیوسته متغیر غرب چشم پوشی و غفلت کند. با این وجود، کوشش هایی که برای انتقال و پا گرفتن صنعت کامل اسلحه سازی غرب در روسیه معمول می شد، ضرورتاً دگرگونی سریع روابط اجتماعی و آداب و رفتار روس ها را در برداشت. این مطلب هم به نوبه ی خود ناگزیر متضمن دست زدن به دگرگونی کامل از طریق قانونی و حکومتی بود تا از کوتاه ترین طریق مردم را به راهی بکشانند که رهبران حکومت مقتضی و ضروری یافته اند. این روش با آن که از فاصله ی میان جامعه های روسی و غربی می کاست، بهره گیری فروان از زور برای مجبور ساختن قاطبه ی مردم برای فرمان برداری از آن چه فرمانروایان ضروری و مقتضی می دیدند، خود در همان حال مایه ی رمیدگی و از هم دور شدن نهادهای اجتماعی روس ها و ملت های غربی می شد. بنابراین، کوشش های شتاب زده ی روسیه در تقلید تکنولوژی غرب، هضم و جذب کامل فرهنگ غربی را نامیسر ساخت. وانگهی، به کارگیری کامل و سراسری جبر و فشار حکومت برای رسیدن به ان هدف برای روستاییان روسی دریافتنی نبود و همین مطلب مایه ی ریشه گرفتن روح عصیان و سرکشی در میان انبوه روس ها شد که با آن که جسماً زور را پذیرفتند، باز هرگز با زور و استبدادی که حکومت بر ایشان تحمیل می کرد، سازگاری نیافتند و آشتی نکردند.
این معماها در زمان فرمانروایی ایوان سوم (1462- 1505م) که با چند دولت غربی روابطی به هم رسانید و مشی وارد کردن پیشه وران و معماران خارجی را (بیشتر از ونیز) برای آرایش مسکو با کاخ ها و کلیساهای سنگی در پیش گرفت، روی نمود. ایوان چهارم یا ایوان مخوف (1533- 1584م) بازرگانان انگلیسی را به خود پذیرا شد که از راه آرخانگلسک می آمدند و بدیشان امتیازاتی خاص اعطا کرد و حتی در سده ی هفدهم میلادی که واکنش مخالف نسبت به غرب اوج گرفت، نخستین تزار رومانوف، میخاییل اول (1613- 1645م) هلندیان را به روسیه فراخواند تا در تولا کارخانه ی اسلحه سازی برپا کنند و سپاهیانش را با جنگ افزارهای بهتری مجهز سازد.
با این همه، در همان زمان که کاردانی های غربیان نمی توانست امری غیر قابل اعتنا باشد، غالباً کوشش می شد که صنعتگران و کارشناسانی که روس ها وارد می کردند یا به روسیه می پذیرفتند، اختصاصاً در پیشبرد هدف حکومت بکوشند. برای این منظور، کامیابی حکومت در ضبط و نظارت بر رفتار ایشان به دو نهاد عمده ی جامعه ی روس وابسته بود که عبارت بودند از کلیسای اورتودوکس و استبداد مسکوی. لیکن اعمال نظارت به حد کافی با روزافزونی روابط با غرب کار آسانی نبود. بنابراین، هم کلیسای روسیه و هم حکومت آن در برابر فشار غرب ناگزیر از دگرگونی های بنیادی بودند و با انجام این امر نمی توانستند از مشکلات جدی داخلی بپرهیزند.
****
کلیسای روسیه در پایان سده ی پانزدهم و آغاز سده ی شانزدهم میلادی، از ظهور اضداد رو به پراکندگی می رفت. مدافعان پرتعصب هر نوشتار و هر عنوانی که در کلیسای اورتودوکس روسی از آداب، تشریفاتی و اعتفادات وجود داشت، خشمگینانه با هر گونه دگرگونی به دشمنی برخاستند. اصلاح خواهان نخست در گروه های خصوصی یا کمابیش سری به کوشش می پرداختند؛ زیرا دشمنان ایشان را به شدت مورد اتهام موهوم «جهود شدن» قرار می دادند. هنوز شیوه ی فکری ایشان کاملاً به تکفیر دچار نشده بود که یک موضوع اختلاف دیگر به میان کشیده شد؛ این که آیا کلیساها و دیرها می توانند قانوناً مالک اراضی شوند.(1) در این باره فرمانروایان مسکوی موضعی راز گونه و پرتردید گرفتند. زیرا، دودل بودند در این که املاک پهناور کلیسا را چنان که از سوی تندروان سیاسی پیش کشیده شده بود، مصادره کنند یا در بر کشیدن قدرت پادشاهی که موضوع برجسته و استوار محافظه کاران بود، همت گمارند. این تناقض مایه ی آشکار شدن دیدگاه های مخالف در کلیسا شد. خرده گیران سلسله مراتب کلیسایی اورتودوکس خواهان روحانیانی بودند که خود را وقف دنباله روی ازمسیح کرده و به گونه ی حواریون به زندگی فروتنانه و درآمیخته با تهیدستی و در کنار مردم خو گرفته باشند، در صورتی که مخالفان ایشان می خواستند کلیسایی باشد از بلند پایگان پرهیزگار و شایسته که همه ی اعضای کلیسا را از عالی و دانی انضباط و آموزش بخشد و صف مدافعان در برابر کفر و رفض بیگانگان برپا سازد. سرانجام واسیلی سوم (1505- 1533م)، هوادارای خود را از جناح محافظه کار آشکار ساخت و سپاهیان و مأموران خویش را به کار بازداشت و سرکوب خاموش سازی خرده گیران و اصلاح خواهان گماشت.
اما این شیوه هم عیب هایی داشت. کتاب های آداب کلیسایی روسی و تشریفات نماز در جاهای مختلف تفاوت های زیادی داشت و در صدها سال بسیاری لغزش های مترجمان و نسخه برداران در کتاب های کلیسایی مندرج شده بود و یکنواخت سازی آن ها امری بود ضروری. ولی، ایجاد نسخه ای که معیار باشد، امری بود که بی بررسی و پژوهش دقیق و دانشمندانه میسر نمی شد؛ که در آن روزگار در میان روحانیان کسانی که جامع شرایط باشند، وجود نداشت. پس وارد ساختن دانشمندان خارجی امری بود ضروری. منتها این کار مخالف اعتقاد استوار عمومی بود. از آن رو که از هنگام سقوط قسطنطنیه (در 1453م) این اعتقاد رایج شده بود که تنها روسیه است که ایمان راستین اورتودوکسی را همچنان پاک نگاه داشته است. پس، چون گروهی در کلیسا، یک یونانی آموزش دیده ی ایتالیا به نام ماکسیموس را به روسیه خواندند تا کتابهای کلیسای روسیه را یکنواخت و با نسخه های اصلی یونان همسان سازد، توفانی برخاست و آن دانشمند نگون بخت (در 1556م) در زندان دیری دوردست زندگی را به درود گفت.
در 1568م که یسوعیان مجهز به منابع دانش جامع ضد اصلاحات کلیسایی در لهستان لیتوانی دست به کوشش گشودند، در برابر پروتستان های لهستان به سرعت کامیاب شدند و دیده به هواخواهان بسیار کلیسای اورتودوکس دوختند. میزان دانش و پرهیزگاری سلسله مراتب اورتودوکس اوکراین (که بیشتر با سرزمین های لهستان- لیتوانی وابستگی داشت) در سطحی نازل بود. در نتیجه، روحانیان اورتودوکس کاملاً در مقابله با یسوعیان که با فشار تاج و تخت و اشراف لهستان پشتیبانی می شدند، درماندند. پس در 1595م بیشتر اسقفان کلیسای اورتودکس اوکراین و لیتوانی اتحاد با روم را پذیرفتند؛ به شرط آن که به ایشان رخصت داده شود تا تشریفات اسلاوی را نگاه دارند. بدین گونه، کلیسای موسوم به «یونیِت» پدیدار شد. بیم و دشمنی بسیاری در میان روحانیان روسی اورتودوکس برانگیخته شد که این سازش را با دستگاه پاپ گونه ای بازگشت به الحاد (اتحاد فلورانس 1439م) می دیدند که مایه ی سقوط قسطنطنیه شده بود.
با این همه، رد استدلال ها و دانش کاتولیک های رومی امری بود دشوار به ویژه که لغزش های آشکار در متون آداب نماز و دعاهای رسمی روسی نشان داده می شد. ولی آیین اورتودکسی یک برتری داشت که در تاخت های کلیسای لاتین حجت بود: قدمت مسیحیت یونانی. از سر گیری کوشش برای بازنگری در کتاب های آداب نماز و تشریفات پرستش در کلیساهای روسی برحسب سرمشق های یونانی ضروری دانسته شد و در 1653م به طریق نیکون (2) رسماً این برنامه ی اصلاحی را به راه انداخت. هدف نیکون در رد خرده گیریهای یسوعیان، او را بر آن داشت تا با دست زدن به تحلیل انتقادی که کلیسای لاتینی در آن سرآمد بود، تعبیرهای دیگری عنوان و ایشان را خلع سلاح کند. از همه بدتر آن که، به دیده ی مخالفان اورتودوکس او، کسانی که توانایی چنین کاری را داشتند، همه از کیف و جاهای دیگری بودند که وابسته و مسموم به الحاد غرب بودند.
انشعاب استواری در کلیسای روسی موجب شد که شخصیت فایق نیکون و همانندان پابرجا و متعصب مخالف او سازشی نکنند.(3) حتی پس از آن که نیکون شخصاً با تزار مجادله کرد و از پایگاهش معزول شد، باز هم روش او را کلیسا و دولت حفظ کردند. گریزها و تبعیدهای ملازم آزار رسمی محافل «مؤمنین کهن» که با بدعت های نیکون سر دشمنی داشتند، در سراسر عرض و طول روسیه گسترده شد. فرقه های مؤمنین کهن به نهانگاه رفتند و دشمنی ایشان با مخالفانشان که آنان را به چشم تجسم ضد مسیح می دیدند، روزافزون می گشت. بدین گونه، کلیسای روسی اورتودوکس در برابر حمله ی غرب به بهای انشعابی عظیم که ناشی از ضربه ی دانش فراهم آمده در غرب در طی چهار یا پنج قرن بود، توانست پایداری کند.
***
حکومت روسیه هم مانند کلیسای آن، در کوشش برای ایستادگی در برابر حمله ی خارجی و آشفتگی داخلی دچار فشارها و کشاکش های سختی شد. در 1564م تزار ایوان چهارم (4) علیه اشراف موروثی روسیه به انقلابی تروریستی دست زد و املاک آنان را مصادره کرد و در برابر به کسانی که عهده دار خدمات نظامی یا گونه های دیگر خدمات حکومتی می شدند، املاک مناسبی واگذار می کرد. بدین گونه، تزار در پی برپایی سپاه و دیوانی بود که بتواند بر دشمن بیگانه ی او برتری جوید؛ در شرق به کامیابی شگرفی دست یافت. سپاهیان روسیه به تصرف سیبری موفق شدند و ولگا را به روی بازرگانی روسیه با پیروزی بر خانهای غازان و هشترخان (1552- 1558م) گشودند. ولی، در برابر لهستانی ها و سوئدیها گه گاه پیروزی هایی به دست می آوردند و در زمان فرمانروایی ایوان چهارم، روسیه بخش هایی از خاک خود را در برابر غربی ها از دست داد.
پس از مرگ ایوان، پسر ناشایسته ی او و گروهی غاصب دورانی از آشوب پدید آوردند که در تاریخ روسیه همواره «دوران آشوب» (1584- 1613م) خوانده می شود و مشتمل بود بر دسیسه های سنگ دلانه در میان اشراف بلند پایگاه، غارتگری آزمندانه ی قزاقان و خشم کورکورانه که از سینه ی روستاییان ستمدیده می جوشید (5) و بر تارک همه ی این ها، بسیجی همگانی اما بیش آشفته بود در برابر اشغال گران کاتولیک لهستانی که از گذشته ی اورتودوکس روسی مایه می گرفت. فیلارِت، به طریق مسکو و پسرش، میخاییل رومانوف سود برندگان عمده این واکنش های همگانی شدند و بدین گونه میخاییل بر اورنگ روسیه نشست (1613- 1645 م) و قدرت استبدادی و سران نظامی را همچون فرمانروایان حکومت روسیه بازآورد.
در سده ی شانزدهم میلادی، فرمانروایان روسیه دست به آزمایش حکومت های محلی نیمه خود مختار و برگزاری مجالس ملی رایزنی از مأموران اشراف، شهروندان و روحانیان برگزیده زدند. ولی، این نهادها با قدرت یافتن رومان ها برافتاد. همتایان آن نهادها در فرانسه که همانا مجلس های استان و مجلس عمومی بود، همزمان رو به نابودی گذاشتند و جای به حکومت سلطنتی استبدادی و دیوانی دادند. بدین گونه، به ظاهر پیشرفت امور سیاسی در روسیه کمابیش همانند پیشرفته ترین کشور اروپای غربی بود. اما، به جای آن موازنه ای که میان سلطنت، اشراف و طبقات میانه ی شهری که در پشت خودکامگی فرانسه جای داشت، استبداد روسیه بر روستاییان به بردگی کشیده شده و در فشار و زور گرفتار آمده و کلاً ناخشنود متکی بود بر شهریان و روحانیان قدرتی شگرف داشت. تنها وابستگان دستگاه خودکامگی مانند اشراف وابسته به خدمات حکومت، در پایگاهی بودند که در امور دولت مؤثر باشند. و حتی همان گروه هم با آن که برای دولت ضروری و از دست ندادنی بود، باز ناگزیر می شدند که به ساز فرمانروایی نیرومند برقصند. بدین گونه، با وجود همانندی ظاهری که میان استبداد روسیه و خودکامگی فرانسه برقرار بود، این دو حکومت در واقع با هم بسیار متفاوت بودند.
در زمان نخستین فرمانروایان رومانوف، روسیه می کوشید تا آن جا که به امنیت کشور گزندی نرسد، از نفوذ بیگانه جلوگیری کند. این امر بدان مفهوم بود که وجود بیگانگان برای تعلیمات سپاه و اسلحه سازی و نیز بازرگانان برای ترتیب دادن صادرات خز و پوست که درآمد فراوانی عاید خزانه می کردند،(6) اگر چه لازم بود اما تا آن جا که ممکن باشد ایشان را در امور دخالت ندهند. با بیگانگان که در محله های بارودار مسکو و شهرهای دیگر جای گزین شده بودند، با بدگمانی همچون کافران خطرناک رفتار می کردند. در این هنگام، از خوشامدگویی همراه با دلبستگی و کنجکاوی و شکوه مندی ایوان مخوف اثری نبود. با وجود مرزهای بیکران و بی حفاظ روسیه در برابر غرب، آن را نمی شد از گزند بیگانگان مزاحم این کشور مانند آن چه ژاپن کرده بود، مصون داشت. با همه ی کوشش هایی که در این زمینه معمول شد، روسیه خویشتن را شگرف در بند تمدن گستران و نیرومند و خطرناک، و نیز بسیار دلفریب اروپا می دید.
در همان حال، خودکامگان نظامی روسیه در پایگاهی بس مطلوب در مزهای جنوبی و شرقی قرار داشتند. زیرا، کوشش هایی که برای پایداری در برابر تجاوز غرب ضروری بود، صرف دستگاه نظامی و سیاسی روسیه می شد و به آن نیرویی برتر در برابر رقیبان در سیبری می بخشید و نیز مسکو را توان رهاسازی بیشتر خاک اوکراین از چنگ هجوم لهستانی ها در سده ی هفدهم می داد.(7) موقعیت پیچیده، بغرنج و دردناک روسیه در برابر غرب، خود مایه ی دستاوردهای شگرفی در طول دیگر مرزها می شد و در حقیقت روسیه را در قبال مردم عقب افتاده تر بخش های جنگلی و استپی آسیای شمالی، مبدل به کشوری نیمه غربی ساخته بود.(8)
پی نوشت ها :
1. نک : شیوه ی رفتار پروتستان این روزگار در مصادره کردن بیشتر املاک کلیسا و بحرانی که از این امر به دست فرانسیسیان «روحانی» در دو قرن پیش روی نمود. روابط میان اصلاح خواهان روسی و پروتستان های آلمانی اگر در میان بوده باشد، مطلبی است مبهم و تاریک.[32]
2. مطران مسکو را پس از مذاکرات (1588- 1590م) با چهار به طریق کهن اورتودوکس قسطنطنیه، انطاکیه، اسکندریه و اورشلیم به پایه ی بطریقی برداشتند.
3. زندگینامه ی روشنگر اسقف اعظم آواکوم به قلم خود او. این روحانی پیشوای «مؤمنان کهن» شد.
The Life of the Archpriest Avvakum by Himself, trans. Jane Harrison and Hope Mirrlees (London: Leonard & Virginia Woolf, 1924).
بر حسب گفته ی شفاهی جیمز بیلینگتون در 1962م، واگیری از جامعه های یهود روسیه سر گرفت که از آن میان ادعای ساباتای سِوی مبنی بر مسیحا بودن او، مایه ی هیجان های شدیدی در 1666 تا 1667 م شد که خود رویداد برجسته ای بود در میان مؤمنان کهن. درباره ی او ، ادامه ی مطلب را پیش از آغاز مبحث خاوردور بخوانید.
4. ایوان چهارم نخستین کسی بود که عنوان «تزار» بر خود نهاد؛ گو این که از این عنوان پیش از او هم غیر رسمی بهره گرفته می شد. این عنوان ریشه می رساند به «سزار» رومی و نمودار آن بود که مسکو جانشین روم و قسطنطنیه بوده است.
5. یکی از پیامدهای کوشش ایوان در راه بسیج حداکثر نیروها علیه دشمنان خارجی، همانا محدودیت جابه جایی روستاییان بود. زمینی که به عضوی از «دستگاه» جدید اعطا می شد، بی کشتار سودی نداشت. پس، ضروری بود که حکومت روستاییان را در محلی ثابت نگاه دارد تا اربابان نوخاسته بتوانند از ایشان بهره گیرند. این امر با یکی از محدودیت های نام برده در این جا اعمال می شد: محدودیت های شدیدتری برای وام، پیمان های کار و اعمال مسئولیت دسته جمعی برای مالیات برهمه ی دهاتیان، فرمان های مبتنی بر منع اربابان به اغوای خانواده های کشاورزان به ترک خدمت ارباب فعلی و پیوستن به خدمت آنان، و مقرراتی از این گونه. تا فرا رسیدن نیمه ی دوم سده ی هفدهم میلادی که این تحول به کمال رسید، گونه ای خدمت سرف گونه ی همانند بردگی بر بیشتر روستاییان روسیه حاکم بود. دشواری قانون ها را با آسانی به گوشه ای می افکندند. بدین گونه که روستایی ناخشنود در دشت های پهناور روسیه، متواری می شد و به پناه جنگل های سیبری یا استپ وسیع جنوب می رفت که در آن جا دسته های قزاق منتظر چنین کسانی بودند و بدان ها خوشامد می گفتند.
6. Raynond H. Fisher, the Russian Fur Trade, 1550- 1700 (Berkeley, Calif.: University of California Press, 1943), p. 122.
اثر نام برده می گوید که سود حکومت از خز و خراج تحصیل شده از بازرگانان آن در سده ی هفدهم میلادی، برابر بود با عشر کل درآمدهای کشور.
7. این موضوع که بیشتر قزاق ها ریشه اورتودوکس داشتند و چندان دل خوشی از شیوه ی رفتار کاتولیک مآبانه ی لهستانی ها نداشتند، خود عاملی مهمی بود برای باز آوردن اوکراین به تصرف مسکوی. هر چند جامعه های آزاد قزاقان همچون عوامل مقتدر بر می افتادند- و رقابت های لهستان و روسیه برای جلب سران قزاق با دادن املاک به ایشان، آن را ناممکن می ساخت- باز هم بیشتر قزاقان ارتباط با روسیه ی اورتودوکس را بر لهستان کاتولیک برتری می دادند.
8. نگارنده در یافتن مطالب مربوط به پیشرفت روسیه عمدتاً متکی است بر:
Michael T. Florinsky, Russia: A History and an Interpretation (New York: Macmillan Co., 1955), vol. I.
گذشته از منابع بالا، از منابع زیر نیز بهره گرفته شده است:
S. Platonov, Histoire de la Russie (Paris: Payot, 1929), pp. 167- 487; W. E. D. Allen, the Ukraine: A History (Cambridge: Cambridge University Press, 1940); Cunter Stokl, Die Entstehung des Kosakentums (Munich: Isar Verlag, 1953); Frederick C. Conybeare, Russian Dissenters (Cambridge Mass.: Harvard University Press, 1921); James Mavor, An Economic History of Russia (2nd ed.; London and Toronto: J. M. Dent & Sons, 1925), vol, I; Serge Bolshakoff, Russian Nonconformity (Philadelphia: Westminster Press, 1950).
هاردی مک نیل، ویلیام؛ (1388)، بیداری غرب، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}